برچسب : نویسنده : faanruz5 بازدید : 15
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم*
میخواستم از این شهر بروم، به قصد هر کجا و هیچ کجا. میگفتم باید رفت، شاید خلاص و قرار در رفتن باشد اما نبود، که دلم به رفتن نبود و پای رفتن نداشتم. میشود مگر که قلبت را بگذاری و بروی؟ گیرم رفتی، بعدش چه؟ با روزهای سرد و تاریک سرزمینهای غریب چه میکنی؟ با خاطرات و تصاویر و صداهای توی سَرَت چه میکنی؟ پای رفتن نداشتم و ماندم و چه خوب که ماندم.
*سایه
آنروز بعدازظهر...برچسب : نویسنده : faanruz5 بازدید : 43
اگر این حق را داشتم که یک و تنها یک آرزو را نزد صاحبدلی، پیرِ روشنضمیری، عارفِ واصل و مستجابالدعوهای بر زبان بیاورم و او بگوید آمین..
آنروز بعدازظهر...برچسب : مرگ و دیگر هیچ,زندگی مرگ و دیگر هیچ,کتاب زندگی مرگ و دیگر هیچ, نویسنده : faanruz5 بازدید : 45
ساعت چهار نشده بود هنوز که از تخت جدا شدم. تب داشتم. ایستادم مقابل آیینه و دیدم چشمانم شدهاند کاسهی خون. چهار قرص جورواجور را با هم بلعیدم. که تب فرو بنشیند، درد استخوانها ساکت شود، که سرفهها دست از سرم بردارند. بعد باید بنشینم و فکری به حال صداهای توی سرم بکنم.
آنروز بعدازظهر...برچسب : نویسنده : faanruz5 بازدید : 33
اینجا در اتاق تنها نشستهام. هنوز کسی نیامده است. هندزفری را چپاندهام در گوشم اما چیزی در حال پخش نیست. فایلهای موسیقی را بالا و پایین میکنم، همه را دوست دارم و در این یکماه بارها آنها را شنیدهام. اما حالا میترسم. کافیست علامت پِلی را لمس کنم و بعد..
چرا هر قدر جلوتر میروم دنیا مسخرهتر و مزخرفتر میشود؟
*بیدل
آنروز بعدازظهر...برچسب : که گم, جوانی را,دعا برای چیزی که گم کردیم, نویسنده : faanruz5 بازدید : 20
برچسب : نویسنده : faanruz5 بازدید : 22
*سایه
آنروز بعدازظهر...برچسب : مرا که مست توام این, خواهد کشت,مرا كه مست توام اين, خواهد كشت, نویسنده : faanruz5 بازدید : 40
هر حرفی را نباید زد، هر چیزی را نباید نوشت احمق. بفهم.
آنروز بعدازظهر...برچسب : شرح حال,شرح حال رجال ایران,شرح حال نویسی, نویسنده : faanruz5 بازدید : 23
برچسب : از یادها رفته ام,از یادها رفته,از یادها رفتم, نویسنده : faanruz5 بازدید : 23